جامعه مجازی نوشته
یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:31 :: نويسنده : ارمین

این جا دری به روی شما وا نمی شود اینجا که طبع شعر شکوفا نمی شود عمریست گشته ام همه شهر را ولی چیزی به نام عاطفه پیدا نمی شود تا انزوای قاف دلم کوچ می کنم ویرانه ، آشیانه ی عنقا نمی شود در مثله گاه فهم ، عدالت عقیم شد این درد لا علاج مداوا نمی شود شیطان ـ امین کنگره عرش گفته بود: آدم حریف حیله ی حوا نمی شود بامن در این مسیر شهیدانه پا گذار رفتن ، به پای شاید و اما نمی شود

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:30 :: نويسنده : ارمین

تا با غم عشق تو هم اواز شدم صد بار به عدم باز شدم زان سوی عدم نیز بسی پیمودم رازی بود کنون همه راز شدم ************** عشق یعنی لحظهای التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی قطره ودریا شدن عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:30 :: نويسنده : ارمین

شک من باز دونه دونه میریزه آروم رو گونه از همون روزی که رفتی دل من داره بهونه یادت رفت اون همه قول و قراراااا یادت رفت اون همه خاطره هاااا یادت رفت یکی اینجا به پات نشسته جز تو به هیشکی دل نبسته یادت رفت یادت رفت

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:30 :: نويسنده : ارمین

با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی ام آمده ام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه ی طوفانی ام دل خوش گرمای کسی نیستم آمده ام بلکه بسوزانی ام آمده ام با عطش سال ها تا تو کمی عشق بنوشانی ام ماهی برگشته ز دریا شدم تا تو بگیری و بمیرانی ام خوب ترین حادثه می دانمت ، خوب ترین حادثه می دانی ام؟ حرف بزن ابر مرا باز کن دیر زمانیست که بارانی ام حرف بزن، حرف بزن سالهاست تشنه یک صحبت طولانی ام ها... به کجا می کشیم خوب من؟

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:29 :: نويسنده : ارمین

اشکای یخیم رو پاک کن... درای قلبتو باز کن... صدای قلبمو بشنو ... من چه کردم با دل تو... اگه یه روز بگم از این حکایت ... که به تو کردم عادت... دلم پیش دلت مونده تو زندون رفاقت..... اگه یه شب برسم به حقایق میشم خدای عاشق ... میگم رازمو به ستاره ی دریای قلبت... دریای قلبت.....

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : ارمین

تا دل نسوختم دل گرمی نیافتم افسرده آنکه سینه به داغ جفا نسوخت ننهاد تیغ جور ز چرخ تا مرا نکشت ننشست آتش غضبش تا مرا نسوخت

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : ارمین

ای گلستان دگر خوش روزگاری داری ! شاد و خرم شدی چو نوبهاری داری ! من هم در باغ دل بهار زیبا دارم در بهار دلم شکفته گلها دارم به نوا گر مرغ سحری ببر گل تو گشته! به فضای باغ دل من زند بال و پر فرشته ! گل تو گر رنگش سرخ است و بنفش است و سپید دل من گلهایش شوق است و نشاط است و امید گل تو دارد جلوه اگر بدین رنگ ارغوانی گل جانبخش گلشن من دهد بوی زندگانی گل تو گر بهر آرایش باغ است و چمن گل من از بهر پروردن جان باشد و تن تو گلی داری که بادش ببرد ! رنگ رو زود از رخ او بپرد ! دل من باشد چو باغ دگری هر گلش همچون چراغ دگری حالیا برگو در این باغ و چمن گل تو بهتر بود یا گل من ؟

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : ارمین

اولین روز دبستان بازگرد، کودکی های قشنگم بازگرد، کاش میشد باز کوچک میشدیم، لااقل یک روز کودک میشدیم، یاد آن آموزگار ساده پوش، یاد آن گچ ها که بودش روی دوش، ای معلم نام و هم یادت بخیر، یاد درس آب و بابایت بخیر... ای معلم ای دبستانی ترین احساس من، باز گرد این مشق ها را خط بزن

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : ارمین

نگران نباش! آنهایی که زور می زنند همه ی آنچه مهم بوده را به فراموشی بسپارند دیر یا زود مجبور خواهند شد همه آن ماجراها و آدمها و روزگاران را قدم به قدم و لحظه به لحظه بیاد آورند!"

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : ارمین

شبانه، باران می بارد و عطری در هوا می پراکند که دیگر بار یادت می افتد این زندگی چه حرفا دارد برای گفتن، چه لحظه ها دارد برای زیستن آن قدر شیرین که تنهایی از یادت میرود، و هر دلتنگی یی هر خاطره ای، هر هراسی و دیگر بار میشوی لبریز از محبتی بی بهانه باران از آسمان می بارد و عطر خاک زمین را زنده می کند کجا می شود چنین عشقی را سراغ گرفت؟

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 153
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

پشتیبانی