جامعه مجازی نوشته
یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:45 :: نويسنده : ارمین

الهايم شکسته دعا کنيد پژمرده شاخه هاي قرارم دعا کنيد حسودان زيادي در راهند دعا کنيد دل از زمانه و مردمانش گرفته دعا کنيد آسمان دل بارانيست دعا کني غم برايم ساز مينوازد دعا کنيد روزها بي اثر ميگذرند دعا کنيد ستاره هاي دلم خاموش است دعا کنيد خورشيد دل پشت ابرها جا مانده دعا کنيد چشمها سوي ديدن ندارند دعا کنيد روزها بي اثر ميگذرند دعا کنيد {-35-}

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:45 :: نويسنده : ارمین

تکرار غريبانه ی روزهايت چگونه گذشت وقتی روشنی چشمهايت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکيت از تنهايی معصومانه ی دستهایت{-35-}

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : ارمین

ای کاش همان گونه که من تو را دوست داشتم تو هم مرا دوست داشتی ای کاش در کنارم می ماندی و مرا تنها نمی گذاشتی ای کاش برای اولین بار سر روی شانه های پر مهرت می گذشتم برای آخرین بار حس تو را در مورد خود می دانستم ای کاش ای کاش یک بار دیگر در چشمان همچون دریایت نگاه می کردم ای کاش برای آخرین بار دستان تو را در دستم لمس می کردم عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه همیشه با من هستی. عشق نمی پرسه که تو چی کار می کنی؟ فقط باعث میشه قلبت به ضربان بیفته عشق نمی پرسه تو اهل کجایی؟ فقط میگه تو قلب من هستی عشق چی میگه؟ عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ فقط میگه تو مال من هستی{-35-}

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : ارمین

این روزآ آدَمآ قیمَتِ هَر چیز رو می دونَن وَلی اَرزِشِ هَر چیز رو نِمی دونَن !!

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : ارمین

بَرآیِ پیشِ تو بودَن “بِلیط” لآزِمـ نیست مُرورِ قِصه یِ دِل کآفی ست .

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : ارمین

جَریآن چیست ؟ چِرآ پِیدآ نِمیشَوَد جَسَدِ آنآنی که اِدِعآ میکُنَند بَرآیِمآن میمیرَند ؟

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:39 :: نويسنده : ارمین

باز مینوازم... آهنگ دلتنگی را !! نمیدانم به گوشت خواهد رسید یا نه؟؟؟ کمی آرامتر... برو...

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:39 :: نويسنده : ارمین

این ارزشمندترین هدیه من به توست گوشه ای از قلبت پناهش ده وبا خورشید مهربونی ات نگهبانش باش.

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:38 :: نويسنده : ارمین

نگران شب هایم نباش . . . تنها نیستم ! بالشم. . . هق هق سکوتم. . . قرص هایم . . . پاکت سیگارم . . . لرزش دستانم . . .همه هستن ، تنها نیستم . . .

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:38 :: نويسنده : ارمین

گفت مردی به همسرش روزی…. من بمیرم چگونه خواهی زیست؟ گفت: از چند و چون آن بگذر…. تو بمیری برای من کافیست{-18-}{-18-}

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 153
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

پشتیبانی